وبلاگ شخصی

  • ۰
  • ۰

خاطره

*اولین سفر به مشهد مقدس با دوستان*

سوار اتوبوس شدیم به همراه دوستانم صندلی های عقب اتوبوس را

انتخاب کردیم خیلی خوشحال بودم

روز شهادت امام رضا(ع) وقتی از تلویزیون گنبد طلایی امام را نگاه می

کردم خیلی دلم غصه دار بود خیلی از آن زمان نگذشته بود که قسمت شد

وامام رضا مارا طلبید

در طول راه خیلی به من و دوستانم خوش گذشت و بعد ازچند ساعت به

مشهد رسیدیم زمانی که چشمم به گنبد طلایی امام افتاد به گریه افتادم

وبه امام رضا سلام کردم

باورم نمیشد مشهد هستم ومی توانم ازنزدیک امام هشتم را زیارت کنم

وبه سمت حسینه محل اقامت خود رفتیم

بعد از چندساعت تصمیم گرفتیم به حرم برویم خیلی خوشحال بودم

طوری که درمسیر اصلا زرق وبرق بازار برام ارزش نداشت از باب الرضاوارد شدیم ودعای اذن دخول را خواندیم و وارد صحن مقدس شدیم حرم

خیلی خیلی شلوغ بود کم کم وخود به خود جمعیت مارا به جلو حرکت

دادوبه ضریح رسیدیم بوی عطروگلاب همه جا را گرفته بود وقتی دستم

به ضریح امام رسید تپش های قلبم بسیار شدید شداما یک دفعه آرامش

زیادی پیدا کردم ضریح را محکم چسبیده بودم که جدانشوم آقاخیلی

ممنون که این فرصت رادادید من به زیارت شما بیام صدای خادم ها به

گوشم می رسید که می گفتند حرکت کنیددلم نمی خواست از ضریح

جداشوم اما چاره ای نبود وقتی عقب رفتم احساس کردم امام رضاهمه

جای حرم هست همه جا...

اصلا خودم را فراموش کرده بودم زبانم گویای هیچ چیز نبود فقط دلم میخواست عطروبوی فضارا استشمام کنم 

داخل صحن صدای اذان پیچیده بود لحظه ی بهشتی نابی بود خودمان را به صف نماز جماعت رساندیم ونماز را در فضای بهشتی رضوی به جماعت اقامه کردیم و راهی محل اسکان شدیم 

سفر کوتاهی بود اما بسی معنوی و دل انگیز..

  • مطهره محمدی